حکایت دل

چشم می‌بندم و لب می‌گزم و می‌گذرم..

بیا به جرم عاشقی بکش من‌‌ُ نرو
نگاه کن این تن نحیف و زار و خسته رو
تو رو به جون خاطرات خوب‌مون بمون
تو رو به جون خاطرات تلخ‌مون نرو

بیا و راحتم کن از نگاه آدما
نذار بگیره دامنم رو آه آدما
بگو چرا باید بسوزه لحظه‌های من
به خاطر نگاه اشتباه آدما..


پ.ن: چرا باید آبان امسال هم برسم به همان حسّی که درست آبان سال گذشته داشته‌ام؟ چرا؟...
پس کی ‌می‌خواهم آدم بشوم؟...




  • فائزه شفیعی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی