حکایت دل

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

آشوبم؛ آرامشم تویی

فکر نمی‌کردم اتّفاقات محرّم سال گذشته به یک قانون تبدیل بشود. یعنی درست مثل پارسال امسال هم همان اتّفاق‌ها تکرار شوند. وقتی فکر کردم، به این نتیجه رسیدم که شاید خدا می‌خواهد تمام لکّه‌هایی را که در طی سال به روحم رسانده‌ام پاک کند.. تمام دردها و غصّه‌ها و مریضی‌ها را، با رزق‌ها و خوبی‌های و مهربانی‌های به‌جایش پر می‌کند و می‌دانم که لایق‌اش نیستم... می‌دانم.
شاید هم می‌خواهد بهم بفهماند همۀ روزها و شب‌هایت هم که پر از غم و غصّه و درد و رنج و ناراحتی باشد، به پای مصیبت عظمای حسین نمی‌رسد...



پ.ن: مگر حسین، نگاهی بهم بیندازد...
پ.ن: ای گل وفا حسین!... معدن سخا حسین!... می‌کشی مرا حسین!...

محرّم

از اوّل محرّم

گوشواره‌هایم را در آورده‌ام

امّا

چادر را که نمی‌شود برداشت

من،

با خودم،

روضه حمل می‌کنم...


اوّلین جایی که نوشتم‌ش را اینجا ببینید : f-shfiei.blog.ir

اعتبار اندر اعتبار

حیف. حیف که درست یادم نیست. اگر نه کامل می‌نوشتم اش.
فلسفه نمی‌خوانم، امّا واااااقعا دوستش دارم. می‌گفت: دنیای مادی اعتباری‌ست، حقیقی نیست، فانی‎ست، اصل نیست. می‌گفت این دنیای مجازی و تلگرام و این‌ها هم اعتباری اند. پس می‌شوند اعتبار اندر اعتبار. روح انسان -که آن حقیقت اصلی‌ست- (بحث طبیعت‌شناسی ابن سینا را این‌جا باید بگویم :/ ) با این همه چیز اعتباری، و اعتبار اندر اعتباری دچار تشتت می‌شود. شاید احمقانه باشد، امّا هر از چندی فکر می‌کنم کاش هیچ یک از این چیزها نبودند... :/
نمی‌دانم چطور باید بگویم. زبانم الکن شده انگار :|